نویسنده : جبران خليل جبران گرد آوری: پروفسور سهيل بوشروی ترجمه: مسيحا برزگر درباره ی: مرگ و زندگی اکنون بیا ، ای مرگ زیبا ، زیرا روح من مشتاق توست . نزدیک تر بیا و زنجيرهای ماده را بگشا، زيرا ديگر تاب فشارشان را ندارم . بيا، ای مرگ شيرين ، بيا و مرا از آدمهايی بگير که در میانشان بودم و بیگانه ام پنداشتند . زیرا با زبان فرشتگان و با واژگان بشری با آنها سخن می گفتم. شتاب کن، زيرا آدمها مرا رانده اندو در پستوهای تاريک فراموشی نهاده اند چرا که من همچون ایشان دل در گرو مال و منال نداشتم و از دسترنج ناتوان تر از خود بهره مند نگشتم . نزد من آی ای مرگ زيبا و مرا با خود ببر، زيرا همنوعانم مرا نمی خواهند . مرا به سینه ی پر مهرت بچسبان و لبانم را ببوس، لبانی که از بوسه ی مادری محروم بوده ، و گونه های خواهری را لمس نکرده و لبان یاری را ندیده است . شتاب کن و مرا در بر بگير، ای مرگ، محبوبم.
Come now, fair death, for my spirit yearns towards you. come nigh and loose the fetters of matter, for I am become weary of their dragging. Come then, sweet death, and deliver me from men that reckon me a stranger in their midst because I did speak the tongue of the angles in the language of mankind. hasten, for men have rejected me and cast me into the corners of forgetfulness because I coveted not wealth as did they, nor profited from him that was weaker than I. come to me, sweet death, and take me, for those of my kind need me not. Clasp me to your breast, which is full of love, kiss my lips, the lips
which tasted not of a mother's kiss, nor touched a sister's cheek, nor felt a sweetheart's mouth. Hasten and embrace me, death, my beloved
منبع : کتاب جاودانه ها Everlasting Reflections
|