پس اگر از گروه تسبیح گویان نبودوتا روز قیامت در شکم ماهی می ماند. پس او را که بیمار بود به خشکی افکندیم و بر افراز سرش بوته ی کدویی رویانیدیم و او را به سوی صدهزار نفر یا بیشتر فرستادیم. صافات/ 147 139
شاید ماهی یعنی تنهایی؛ یک تنهایی سیاه و وحشتناک .
اما در همین تنهایی است که یونس دوباره یاد تو می افتد و دوباره به نور و ساحل و روشنایی می رسد .
اگر یونس به اشتباهش پی نمی برد ، اگر عذر خواهی نمی کرد و تو او را نمی بخشیدی .
باید تا ابد در شکم ماهی می ماند .
قصه ی یونس، همه ی آدمهاست .
شاید خیلی از آدمها تا ابد در شکم ماهی می مانند و هیچ وقت هم نمی فهمید که دارند در شکم سیاه یک ماهی، ته ته یک اقیانوس تاریک زندگی می کنند .
خدایا! مواظبم باش و نگذار چشمانم به سیاهی اقیانوس و تاریکی شکم ماهی عادت کند .
به ماجرای یونس و ماهی فکر کن، به تجربه سخت و عجیب یونس .
به نظر تو خدا با این داستان چه چیزی را می خواهد به ما یاد بدهد ؟
آیا تو هم تا به حال مثل یونس با خدا قهر کرده ای ؟
و آیا تا به حال توی شکم سیاه ماهی افتاده ای ؟
( ادامه دارد )
منبع : کتاب نامه هاي خط خطی