انسان از مرگ تا برزخ
نعمت اله صالحى حاجى آبادى
( قسمت یکصد و شانزدهم )
فصل يازدهم : به كمال رسيدن اموات
مقدمه
چون عالم برزخ از تتمه عالم دنيا به حساب مى آيد، بعضى از مستضعفين در دين و عقايد كه از دنيا رحلت كرده اند و هنوز به مقام كمال كه رسيدن به ذات مقدس حق و حقيقت ، نبوت و مقام ولايت است نرسيده اند: اگر معاند نباشند به مرور ايام در عالم برزخ به تكامل مى رسند و در قيامت با كمال واقعى محشور مى شوند.
داستانى از مرحوم علامه طباطبايى
از باب نمونه داستانى را كه مرحوم علامه بزرگ طباطبايى نقل فرموده و بسيار هم جالب است بيان مى كنيم .
ايشان فرمود: واعظى به نام ((سيد جواد)) از اهل كربلا، در ايام محرم براى تبليغ و ارشاد به اطراف و قصبات دور دست سفر مى كرد و براى مردم نماز جماعت مى خواند و مسئله مى گفت و بعد از ايام محرم به كربلا بر مى گشت .
در اين مسافرتها يك مرتبه گذارش به محلى افتاد كه همه ساكنين آن ، ((سنى )) مذهب بودند. در آن جا با ((پير مرد)) محاسن سفيد و نورانى بر خورد كرد، متوجه شد كه او ((سنى )) است . از در صحبت و مذاكره وارد شد،ديد الان نمى تواند مقام امامت را به او بفهماند و او را شيعه كند؛ اين ((پير مرد)) ساده لوح و پاك دل ، قلبش از محبت افرادى كه غصب خلافت كرده اند چنان سرشار است كه آمادگى ندارد و شايد ارائه مطلب نتيجه بد داشته باشد.تا اين كه يك روز كه با آن ((پير مرد)) صحبت مى كرد از او پرسيد: شيخ شما كيست ؟ (358)
((سيد جواد)) با اين سئوال مى خواست كم كم راه مذاكره با او را باز كند تا به تدريج ايمان در دل او پيدا كند و او را شيعه و معتقد به امامت نمايد)).
((پير مرد)) در پاسخ گفت : شيخ ما يك مرد قدرت مندى است كه چندين مهمان سرا و ضيافت خانه ، چقدر گوسفند و شتر، چهار هزار نفر تير انداز و چقدر عشيره و قبيله دارد.
((سيد جواد)) گفت : ((به به )) از شيخ شما كه چقدر مرد ثروت مند و قدرت مندى است . بعد از مذاكرات ، ((پير مرد)) رو كرد به ((سيد)) و از او پرسيد: شيخ شما كيست ؟
گفت : شيخ ما يك آقايى است كه هر كس هر حاجتى داشته باشد بر آورده مى كند، اگر در مشرق عالم باشى و او در مغرب اگر گرفتارى و ناراحتى براى تو پيش آيد و اسم او را ببرى و او را صدا زنى ، فورا به سراغت مى آيد و رفع مشكل از تو مى كند و از گرفتارى نجاتت مى دهد.
((پيرمرد)) گفت : ((به به )) عجب شيخى است ، اصلا بايد شيخ اين طور باشد، بعد گفت : اسمش چيست ؟ ((سيد جواد)) گفت : ((شيخ على )). در اين باره ديگر سخنى به ميان نيامد و از هم ديگر جدا شدند. ((سيد)) به كربلا برگشت .
اما آن ((پيرمرد)) از ((شيخ على )) خيلى خوشش آمد و بسيار در فكر و انديشه او بود. بعد از مدتى كه ((سيد)) به آن محل آمد با عشق و علاقه فراوانى كه مذاكره را به پايان برساند و ((پير)) را شيعه كند. با خود گفت : در آن روز سنگ زير بنا گذاشتيم و حالا بنا را تمام مى كنيم ، در آن روز نامى از ((شيخ على )) برديم و امروز او را معرفى مى كنيم و ((پيرمرد)) روشن دل را به مقام مقدس ولايت امير المؤ منين رهبرى مى نماييم . لذا وارد محل شد و از آن ((پير مرد)) پرسش كرد. گفتند: او از دنيا رفته است .
خيلى متاءثر شد و با خود گفت : عجب ((پير مردى ))! در او دل بسته بوديم كه او را به ولايت آشنا كنيم . حيف ، بدون ولايت از دنيا رفت ، مى خواستيم كارى انجام دهيم و ((پير)) را دست گيرى كنيم ؛ معلوم بود كه اهل عناد و دشمنى نيست ، تبليغات سوء ((پير مرد)) را از گرايش به ولايت محروم كرده است ، فوت او بسيار در من اثر كرد و به شدت متاءثر شدم .
به ديدن فرزندانش رفتم و به آن ها تسليت گفتم و تقاضا كردم مرا بر سر قبر او برند. فرزندانش هم ، مرا بر سر قبر او بردند. گفتم : خدايا! ما در اين ((پير مرد)) اميد داشتيم . چرا او را از دنيا بردى ؟ خيلى به آستانه تشيع نزديك بود، افسوس كه ناقص و محروم از دنيا رفت .
از سر قبر او باز گشتيم و با فرزندانش به منزل ((پير مرد)) آمديم . شب را در همان جا ماندم و خوابيدم . در عالم خواب درى را مشاهده كردم و داخل آن شدم ، دالان بزرگ و طولانى ديدم . در يك طرف آن نيمكتى بلند بود كه روى آن ، دو نفر نشسته بودند و آن ((پير مرد سنى )) نيز در مقابل آن ها نشسته است .
پس از ورود، سلام و احوال پرسى كردم . در انتهاى دالان شيشه اى ديدم كه پشت آن ، باغى بزرگ ديده مى شد.
از ((پير مرد)) پرسيدم : اين جا، كجاست ؟ گفت : عالم قبر و برزخ است و اين باغى كه از پشت آن ، باغى بزرگ ديده مى شد.
گفتيم : چرا در آن باغ نرفتى ؟ گفت : هنوز موقعش نرسيده است ؛ زيرا اول بايد اين دالان را طى كنم و سپس داخل آن باغ شوم .
گفتم : چرا آن دالان را طى نمى كنى و جلو نمى روى ؟ گفت اين دو نفر فرشته آسمانى و معلم من هستند، آمده اند مرا تعليم ولايت دهند ، وقتى ولايتم كامل شد داخل باغ مى روم .آقاى ((سيد جواد))، گفتى و نگفتى (يعنى گفتى كه ((شيخ على )) ما اگر از مغرب يا مشرق عالم او را صدا زنند جواب مى دهد و به فرياد مى رسد، اما نگفتى اين ((شيخ على )) اسمش على بن ابيطالب است ). به خدا قسم ! همين كه صدا زدم : ((شيخ على )) به فريادم برس ، همين جا حاضر گرديد.
گفتم : داستان چيست ؟ گفت : وقتى از دنيا رفتم مرا در قبر گذاشتند.بعد از آن ، نكير و منكر به سراغ من آمدند و پرسيدند:
من ربك و من نبيك و من امامك ؟
((خداى تو كيست ، پيامبرت كيست ، امام تو كدام است ))
در اين حال دچار وحشت و اضطرابى سخت شدم و هر چه خواستم پاسخ دهم چيزى به زبانم جارى نشد و توانستم بگويم من اهل اسلامم خدا و پيامبر را قبول دارم هر چه خواستم خدا و پيغمبر خود را معرفى كنم به زبانم جارى نمى شد.
نكير و منكر آمدند كه اطراف مرا بگيرند و عذابم كنند. ديدم هيچ راه فرارى نيست ، گرفتار شده ام .
ناگهان به ذهنم آمد كه گفتى : ما يك ((شيخى )) داريم كه اگر كسى گرفتار باشد و او را صدا زند اگر او در مشرق يا در مغرب عالم باشد فورا حاضر مى شود و رفع گرفتارى از او مى كند. لذا فورا صدا زدم ((على )) به فريادم برس و مرا نجات ده .
همان وقت على بن ابى طالب ((اميرالمؤ منين )) اين جا حاضر شدند و به نكير و منكر فرمودند:
دست از اين ((مرد)) برداريد او معاند و از دشمنان ما نيست ، اين طور تربيت شده عقايدش كامل نيست ؛ چون اطلاع نداشته است .
حضرت ((على )) عليه السلام آن دو ملك را رد كرد و دستور داد و فرشته ديگر بيايند و عقايد مرا كامل كنند. اين دو نفر كه روى نيمكت نشسته اند دو فرشته اى هستند كه به دستور آن حضرت آمده اند و مرا تعليم عقايد مى دهند.
حال وقت عقايد من كامل شد از امامت و ولايت اطلاع كافى پيدا كردم ، اجازه دارم كه اين دالان را طى كنم و وارد آن باغ بزرگ شوم .(359)
اولاد مؤ منان به تكامل مى رسند
بر همين اساس افراد ناقص و اولاد مؤ منان كه در سن كودكى از دنيا رفته اند حتى بچه اى سقط شده ، در عالم برزخ به وسيله ((ابراهيم خليل الرحمان عليه السلام )) و زوجه اش ((ساره )) و يا به وسيله حضرت ((زهراء)) (س ) تربيت مى شوند و آن ها را از درختى كه در بهشت است و پستان هايى مانند پستان گاو دارد شير و غذا مى دهند.
وقتى روز قيامت فرا رسد اطفال را لباس پوشانده و به عطرهاى عالى معطر كرده اند و به عنوان هديه ، آن ها را به پدرانشان مى سپارند و اين فرزندان با پدرانشان در بهشت ، حكم پادشاهان را دارند.
حضرت رسول صلى الله عليه و آله وسلم فرمود:
در شب معراج چون مرا به آسمان بردند عبورم به پيرمردى افتاد كه در زير درختى نشسته است و در اطراف او كودكانى گرد آمده بودند. از جبرئيل سئوال كردم : اين ((پيرمرد)) كيست ؟ گفت : پدرت حضرت ابراهيم خليل (ع ) است . پرسيدم : اين اطفال كه در اطراف او هستند چه كسانى مى باشند؟ جبرئيل گفت : اين ها اطفال مؤ منانى هستند كه حضرت ((ابراهيم )) عليه السلام به آن ها غذا مى دهد.(360)
در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود:
اطفال شيعيان ما را كه در سن كودكى از دنيا رفته و به حد كمال نرسيده اند حضرت ((فاطمه )) عليها سلام تربيت مى كند.(361)
در برزخ رذايل اخلاقى تزكيه مى شود
مرحوم محمد شوشترى ، در عالم خواب به دوست عالم خود مى گويد: وقتى من از دنيا رفتم ، ملك الموت روح مرا با كمال مهربانى به سوى خاندان عصمت و طهارت برد.
در همان لحظات اول متوجه شدم كه در روحم از نظر كمالات ناقص است و هنوز بعضى از صفات رذيله و پست در من وجود دارد و نبايد به خود اجازه دهم با داشتن آن صفات در ميان نيكان باشم .
مى گويد: حال من مانند كسى بود كه با لباس چركين و دست و صورت كثيف و آلوده به مجلس بزرگان وارد شود و بخواهم با آن ها مجالست كند.
روح آن مرحوم ادامه مى دهد و مى گويد: به مجرد آن كه در خو د احساس شرمندگى كردم ، يكى از اولياء خدا، نظافت و تزكيه روح مرا به عهده گرفت و از آن روز، مانند يك شاگردى كه به مدرسه مى رود، پيش او مشغول تحصيل كمالات روحى شدم . بنا شد اول خودم را از بعضى صفات رذيله با راهنمايى آن ولى خدا پاك كنم و سپس اعتقاداتم را تكميل نمايم و خود را به كمالات روحى برسانم تا لياقت معاشرت با ائمه اطهار را پيدا كنم . در اين بين گفت : اى كاش ! اين كارها را در دنيا انجام داده بودم كه ديگر اين جا معطل نمى شدم ؛ زيرا انسان تا لذت مجالست با خاندان عصمت را نچشد. نمى تواند بفهمد كه چقدر معاشرت با آن ها ارزش دارد. وقتى لذت معاشرت با آن ها ارزش دارد. وقتى لذت معاشرت با ايشان را احساس كرد. به او مى گويند: بايد مدت ها از ما، دور باشى تا خودت را تميز و اصلاح نمايى ، آن وقت ناراحتى فراق از آنان عذابى بس دردناك است .
آن دوست مى گويد: اين جا آقاى محمد شوشترى شروع به گريه كرد و گفت : بنابر اين به شما توصيه مى كنم هر چه زودتر نفس خود را تزكيه كنيد و خود را به كمالات روحى برسانيد تا اين جا راحت باشيد.(362)
از اين دو قضيه به خوبى معلوم مى شود كه در عالم برزخ ترقى امكان دارد و انسان مى تواند صفات رذيله خود را از بين ببرد و به كمالات روحى و معنوى برسد.
در برزخ قرآن را ياد مى دهند
در عالم برزخ نه تنها ولايت انسان را كامل مى كنند و افراد ناقص و اولاد مؤ منانى كه سقط شده يا در سن كودكى از دنيا رفته اند به تكامل مى رسانند (كه در قيامت نقصى و عيبى نداشته باشند).
بلكه در روايات وارد شده است : در عالم قبر و برزخ پاره اى از كمبودهاى تعليم و تربيت افراد مؤ من جبران مى شود. درست است كه آن جا، جاى انجام دادن عمل صالح نيست و انجام آن فقط در دنياست ، ولى چه مانع دارد كه معرفت انسان در آن جا بيشتر و آگاهى افزون تر باشد؟
از امام موسى بن جعفر عليه السلام وارد شده است كه به مردى مى فرمود: آيا ماندن در دنيا را دوست دارى ؟ عرض كرد: بلى ، فرمود: براى چه ؟ عرض كرد: براى خواندن ((قل هو الله احد)) امام كاظم عليه السلام سكوت فرمود و پس از آن به حفص فرمود: اى حفص ! هر كه از دوستان و شيعيان ما بميرد و قرآن را خوب ياد نگرفته باشد فرشتگان آن را در قبر به او ياد مى دهند و او را در خواندن قرآن كامل مى گردانند. خداوند مى خواهد بدان وسيله درجات شيعيان را بالا؛ چون درجات بهشت برابر با آيات قرآن است . در قيامت به انسان گفته مى شود: قرآن بخوان و بالا رو، پس او مى خواند و از درجات بهشت بالا مى رود.(363)
پىنوشتها :
358-شيخ در نزد مردم عادى عرب ، رئيس بزرگ قبيله را گويند.
359-معادشناسى ، ج 3، ص 113.
360-معادشناسى ، ج 3، ص 119 و 120.
361-معادشناسى ، ج 3، ص 119 و 120.
362-اقتباس از: سر گذشت عجيب عالم برزخ كتاب عالم عجيب ارواح ، ص 213.
363-اصول كافى ، ج 4، باب حامل القرآن ، ص 408، حديث 10.
(ادامه دارد )
منبع : http://vccans.ir/libraray/Ketabkhaneh/ketaabkhaaneh/marg_barzakh/marg_barzakh_saalehi-haajiaabaadi |