غزل شماره 2898
هر دم ای دل سوی جانان می روی
وز نظرها سخت پنهان می روی
جامه ها را چاک کردی همچو ماه
در پی خورشید رخشان می روی
ای نشسته با حریفان بر زمین
وز درون بر هفت کیوان می روی
پیش مهمانان به صورت حاضری
سوی صورتگر به مهمان می روی
چون قلم بر دست آن نقاش چست
در میان نقش انسان می روی
همچو آبی می روی در زیر کاه
آب حیوانی به بستان می روی
در جهان غمگین نماندی گر تو را
چشم دیدی چون خرامان می روی
ای دریغا خلق دیدی مر تو را
چون نهان از جمله خلقان می روی
حال ما بنگر ببر پیغام ما
چون به پیش تخت سلطان می روی
منبع : دیوان شمس تبریزی |