در کرب و بلا، اسیر بودن زیباست
در کرب و بلا، اسیر بودن زیباست
هم بستر تیغ و تیر بودن، زیباست
مانند شغال زنده ماندن، زشت است
در محضر مرگ، شیر بودن زیباست
***
در غربت کربلا، اسیری عشق است
در مسلخ عشق، سر به زیری، عشق است
در حضرت مرگ، سرخ رو رقصیدن
وقتی که ز مرگ ناگریزی، عشق است
***
ای مرثیهخوان ! شبیه زینب، آری
یک خطبه بخوان، به لهجۀ بیداری
آتش تو بزن به خرمن خونخواران
گر هم چو حسین، از ستم بیزاری
***
ای مرثیهخوان ! چرا دگرگون گفتن؟
از کرب و بلا، حدیث وارون گفتن؟
از زینب قهرمان بیاموز ای مرد!
از کرب و بلا، چگونه و چون گفتن
***
با کرب و بلا، سراب میبافی تو
یک پرسش بیجواب میبافی تو
مفهوم حسین را نمیفهمی، حیف
با خون حسین، آب میبافتی تو!
***
ای مرثیهخوان! بگو که عباس کجاست؟
فرمانده عشق، روح احساس کجاست؟
این مرد درون روضه یک بیگانهست
عباس کجاست؟ ایهاالناس کجاست؟!
***
ای مرثیهخوان ! دوباره مستی؟ توبه
مشغول به کار بتپرستی؟ توبه
مولاست، و «لا اله الا الهش»
اما تو حسین میپرستی ! توبه
***
ای دلشدگان ! حسین «عبدالله» است
گوینده «لا اله الا الله» است
هر کس که حدیث دیگری میگوید
سوگند به نور، مشرک و گمراه است
***
ای شاعر اهل بیت ! سلمان باشیم
مانند حسین، ما مسلمان باشیم
مولا سگ آستان نمیخواهد مرد
او کرده قیام ، تا که انسان باشیم
***
ای مرثیهخوان ! بیا مکرم باشیم
در بندگی خدا، مصمم باشیم
اسلام، غلام و سگ نمیخواهد مرد!
دین آمده است، تا که «آدم» باشیم
***
ظلم است، مگو تشنه آب است این مرد
از فرط عطش، به پیچ و تاب است این مرد
این غیرت سرخ، وارث دریاهاست
پیغمبر آب و آفتابست این مرد
***
با خولی نفس، تا که پیمان داریم
همواره چو شمر، میل طغیان داریم
لعنت به یزید میفرستیم، اما
صد کوفه یزید، زیر فرمان داریم!
***
تا شیعۀ جهل و مصلحت اندیشیم
در سجده، به سیب و سکه میاندیشیم
گر نفس یزید «ری» ببخشد ما را
از خولی و شمر و ابنملجم پیشیم
از مجموعه اشعار رضا اسماعیلی
منبع : سایت رئوف |