حکايت
پيران مربی
يکی را شنيدم از پيران مربی که مريدی را همی گفت : ای پسر ، چندانکه تعلق خاطر آدميزاد به
روزيست اگر به روزی ده بودی بمقام از ملائکه درگذشتی .
فراموشت نكرد ايزد در آن حال
كه بودى نطفه مدفوق و مدهوش
روانت داد و طبع و عقل و ادراك
جمال و نطق و راءى و فكرت و هوش
ده انگشت مرتب كرد بر كف
دو بازويت مركب ساخت بر دوش
كنون پندارى از ناچيز همت
كه خواهد كردنت روزى فراموش ؟
منبع : باب هفتم در تاءثير تربيت گلستان سعدی |