( هفته چهل و پنجم )
همان کسانی که در توانگری و تنگدستی انفاق می کنند و خشم خود را فرو می خورند و از خطای مردم می گذرند و خدا نیکوکاران را دوست دارد . آل عمران/ 134
من عصبانی می شوم .
من جوش می آورم .
من از کوره در می روم .
این جور وقتها دیگر خودم نیستم .
کارهایی می کنم که مال من نیست .
اصلاً از جنس کارهای من نیست .
وقتی یک نفر لجم را در می آورد، دیگر دست خودم نیست .
حواسم نیست که چه می گویم و چه کار می کنم .
شاید شیطان می رود توی جلدم .
آن وقت از توی گلوی من داد و بیداد راه می اندازد؛ کاسه کوزه به هم می ریزد و کلی خرابکاری می کند .
اما بعد از اینکه شیطان از جلدم بیرون رفت، پشیمان می شوم و نمی دانم چه جوری آبروریزیها را جمع و جور کنم .
آن وقت از خودم بدم می آید و می گویم اگر یک کم طاقت می آوردم و آرام می گرفتم، اگر یک کم به قول مادربزرگ دندان روی جگر می گذاشتم، اوضاع و احوال این قدر به هم ریخته نمی شد .
امروز که این آیه را خواندم، خیلی فکر کردم با ذهنم کلنجار رفتم و از خودم پرسیدم :
« چرا خدا می گویدفرو خوردن خشم؟ مگر خشم یک چیز فرو خوردنی است » ؟
آن وقت بود که احساس کردم هر بار که عصبانی می شوم و دیگران عصبانیتم را می بینند، در حقیقت من
خشمم را بالا می آورم و قسمتهای زشت وجودم را روی دیگران استفراغ می کنم .
چقدر چندش آور و ناراحت کننده است !
خدایا! مواظبم باش و در چنین موقعهایی آرامم کن .
نگذار شیطان به کارهایی وادارم کند، که زشت است و پشیمانی می آورد .
چرا عصبانی نشدن کار سختی است ؟
آیا برای تو هم سخت است ؟
هیچ وقت پیش آمده که از عصبانی شدنت پشیمانشده باشی ؟
وقتی خیلی عصیانی می شوی و از کوره در می روی، برای آرام کردن خودت چه کار می کنی ؟
( ادامه دارد )
منبع : کتاب نامه هاي خط خطی