|
|
امروز
|
|
|
|
|
|
4 گنج
مشکلاتم يکی يکی پيش چشمم، در مغزم رژه ميرفتند. حال خوشي نداشتم. سر دلم باز شد. شروع کردم گله و شکايت از خودم و ديگران و روزگار ... |
|
|
|
خانه تکانی باورها
صبح يک روز تعطيل سوار اتوبوس شدم. تقريباً يک سوم اتوبوس پر شده بود. بيشتر مردم آرام نشسته بودند و يا سرشان به چيزي گرم بود و درمجموع فضايي سرشار از آرامش و سکوتي دلپذير برقرار بود. |
|
|
|
فاصله و فریاد
استادي از شاگردانش پرسيد: چرا وقتي مردم خشمگين هستند ، صدايشان را بلند ميکنند و با وجود اينکه طرف مقابل کنارشان قرار دارد، سرهم داد ميکشند؟ |
|
|
|
برای مادرم
مردي مقابل گل فروشي ايستاد. او مي خواست دسته گلي براي مادرش که 200 کيلومتر دور از آن جا بود سفارش دهد تا برايش ارسال شود . |
|
|
|
قورباغه های زخمی
يکی از مردان دهکده دوستانش را براي صرف ناهار به باغ بزرگ خود دعوت کرده بود. اين مرد داراي زن و فرزندان و نوه هاي زيادي بود. ميزي بزرگ وسط باغ برپا شده بود و..... |
|
|
|
سبد مادربزرگ
طبق معمول هر هفته، خانم نسبتا مسن محلّه داشت ازجلسه موعظه برمي گشت.
در همين اثنا نوه اش از راه رسيد و با کنايه بهش گفت: |
|
|
|
بیسکویت های سوخته
مادرم پس از گذراندن يک روز سخت و طولاني شامِ پدرم را جلوي او گذاشت؛ يک بشقاب تخم مرغ، سوسيس و بيسکويت هاي بي نهايت سوخته! منتظر شدم که ببينم آيا کسي متوجه شده است! |
|
|
|
تجسس کردن
بدجوري بهش شک کرده بودم؛ ديده بودم وقتي که همه ميخوابن يه دفتري رو برمي داره و يه چيزهايي توش مينويسه، کنجکاويام هر روز داشت بيشتر و بيشتر ميشد... |
|
|
|
لک لک عاشق
با فرارسيدن بهار، رودان لک لک نر همانند تمام سالهاي گذشته پر ميگشايد تا سيزده هزار کيلومتر را به سوي معشوقش پرواز کند: از آفريقاي جنوبي تا کرواسي. |
|
|
|
آخرین درس معلم
اين هم آخرين درس!
لازم نيست آن را يادداشت کنيد. |
|
|
|
آزادی
آزادی |
|
|
|
بانک - زمان
اگر بانکي روزانه مبلغ 86400 دلار به حساب شما واريز کند و شرط نمايد که حق انتقال آن را از روزي به روز ديگر نداريد چه ميکنيد؟ |
|
|
|
خاک
سر تا پاي خودم را كه خلاصه ميكنم، ميشوم قد يك كف دست خاك كه ممكن بود يك تكه آجر باشد توي ديوار يك خانه، يا يك قلوه سنگ روي شانه يک کوه، يا مشتي سنگريزه، تهِتهِ اقيانوس؛ يا حتي خاك .... |
|
|
|
عنکبوت
مردي در جهنم بود كه فرشتهاي براي كمك به او آمد و گفت: «من به فرمان خدا، تو را نجات ميدهم؛ براي اينكه تو روزي كاري نيك انجام دادهاي. فكر كن ببين آن را به خاطر مي آوري يا نه؟»... |
|
|
|
نوح و کشتیاش
و خداوند فرمود: درود بر نوح در میان جهانیان! و این گونه نیکوکاران را پاداش میدهیم |
|
|
|
خدایا تو قلب مرا می خری؟
دلم را سپردم به بنگاه دنیا
و هی آگهی دادم اینجا و آنجا |
|
|
|
بعد از یک زمستان طولانی
یک موقع هایی تو زندگی...
نه امیدی هست و نه شوقی برای فردا ... |
|
|
|
ایمان زمین
زمین سردش بود. ایمانش را از دست داده بود.
نه دانه از دلش سر بر می آورد و نه پرنده ای روی شانه هایش آواز می خواند |
|
|
|
فقط برای تو
فقط برای تو |
|
|
|
|
|
|
|
|
Copyright ©
2009-2010 By
www.nSun.us
, All rights
reserved -
Hosted & Design
By
Hami Web Network
Powered By
DataLifeEngine
- SMS Box=
3000258800
-
SMS Plugin
Service By
www.SmsWay.ir
|
|