الفبای زندگی 2

I
Ignore
نادیده بگیرید ....

الفبای زندگی 1

A
Accept
 پذیرا باشید ...

یک لیوان شیر

پسرک با وجودی که فقیر بود از راه دست فروشی امرار معاش می کرد تا بتواند برای ادامه تحصیل خود پول جمع کند. آخر شب فرا رسیده بود و او هیچ نفروخته بود ...

 آرزوها

برایت آرزو می کنم ...

 آخرین جملات افراد مختلف قبل از مرگ

یک جهانگرد در آمازون: این نوع مار را می شناسم سمی نیست...

 بعضی چیزها ناراحتتان میکند؟

آیا درس خواندن شما را خسته و کلافه می کند؟ ...

 داستان 4 شمع 

یکی بود یکی نبود، چهار شمع به آهستگی می سوختند و در محیط آرامی صدای صحبت آنها به گوش می رسید...

 رازهای خوشبختی

در زمانهایی دور پادشاهی در اواخر عمرش پول زیادی در اختیار برترین اندیشمند و مورخ کشورش گذاشت تا تحقیق کند تفاوت مردمان خرسند و مردمان...

 معجزه

زمانی که سارا دخترک 8 ساله ای بود، روزی گفت و گوی پدر و مادر خود را درباره برادرش شنید. فهمید که برادرش سخت بیمار است ...

 کلینیک خدا

به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم، فهمیدم که بیمارم...

بچه که بودیم 1

کوچیک که بودیم چه دلهای بزرگی داشتیم. حالا که بزرگیم چه دلتنگیم. کاش دلهامون به بزرگی بچگی بود. ...

مهربانترین 

پیش از این ها فکر می کردم خدا

خانه ای دارد میان ابرها....

آجیل

فردی از دوستش پرسید: "فکر می کنی آیا بشود هنگام نیایش آجیل هم خورد؟"...

مناجات

خدایا! به هرکه میوه سنگین عشق می دهی شاخه وجودش را می شکنی، تو خود مرهم شاخه شکسته ما باش. ...

دستان دعا کننده

این داستان واقعی است و به اواخر قرن 15 برمی گردد.
در یک دهکده کوچک نزدیک نورنبرگ خانواده ای با 18 فرزند...

بامبو

روزی به خدا شکایت کردم که چرا من پیشرفت نمی کنم دیگر امیدی ندارم می خواهم خودکشی کنم! ناگهان خدا جوابم را داد و گفت : ...

عجیبه 

چقدر عجیبه که تا وقتی گریه نکنی کسی نوازشت نمی کنه! چقدر عجیبه که...

 آهنگر 

آهنگری پس از گذراندن جوانی پر شر و شور تصمیم گرفت وقت خود را وقف خدا کند. سالها با علاقه کار کرد، به دیگران نیکی کرد اما ...

 زمین

چند لحظه منتظر باشید ببینید چه می‌شود!!