|
|
امروز
|
|
|
|
|
|
عقاب پیر
مردی تخم عقابی پیدا کرد و آن را در لانه مرغی گذاشت. عقاب با بقیه جوجهها از تخم بیرون آمد و با آنها بزرگ شد. در تمام زندگیاش او همان کارهایی را انجام داد که مرغها میکردند. برای پیدا کردن کرمها و حشرات زمین را میکند و قدقد میکرد و گاهی هم با دست و پا زدن بسیار، کمی در هوا پرواز میکرد ...
دانلود کنید |
|
|
|
کیک خامه ای
پسرکوچکی برای مادربزرگش توضیح می دهد که چگونه همه چیز ایراد دارد: مدرسه، خانواده، دوستان و ... مادربزرگ که مشغول پختن کیک است، از پسر کوچولو میپرسد که کیک دوست دارد؟ و پاسخ پسرکوچولو البته مثبت است. - روغن چطور؟ - نه! - و حالا دوتا تخم مرغ؟ ...
دانلود کنید |
|
|
|
دیوار
در بیمارستانی، دو بیمار در یک اتاق بستری بودند. یکی از بیماران اجازه داشت که هرروز بعدازظهر یک ساعت روی تختش، که کنار تنها پنجره اتاق بود، بنشیند. ولی بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد و همیشه پشت به هماتاقیاش روی تخت بخوابد. آن دو ساعتها با هم صحبت میکردند. از همسر، خانواده، خانه، سربازی یا تعطیلاتشان با هم حرف میزدند و هر روز بعدازظهر، بیماری که تختش کنار پنجره بود، مینشست و تمام چیزهایی را که بیرون از پنجره میدید، برای هماتاقیاش توصیف میکرد...
دانلود کنید |
|
|
|
سیب های گندیده
معلّم یک کودکستان به بچه هاى کلاس گفت که میخواهد با آنها بازى کند. او به آنها گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکى بردارند و درون آن، به تعداد آدمهایى که از آنها بدشان می آید، سیب بریزند و با خود به کودکستان بیاورند. فردا بچه ها با کیسه هاى پلاستیکى به کودکستان آمدند. در کیسه بعضی ها 2 تا، بعضی ها 4 تا، بعضی ها 7 تا سیب بود. معلّم به بچه ها گفت تا یک هفته هر کجا که می روند کیسه پلاستیکى را با خود ببرند ...
دانلود کنید |
|
|
|
نجوا
امروز صبح که از خواب بیدار شدی، نگات میکردم و امیدوار بودم که با من حرف بزنی، حتی برای چند کلمه، امّا متوجه شدم که خیلی مشغولی، مشغول انتخاب لباسی که میخواستی بپوشی! وقتی داشتی این طرف و اون طرف میرفتی تا حاضر بشی، فکر میکردم چند دقیقه ای وقت داری که واستی و با من هم حرف بزنی.... اما ...
دانلود کنید |
|
|
|
سنگ و آب
دو قطره آب اگر كنار هم قرار بگيرند چه ميكنند؟ آنها تصوير قطره ديگر را در خود ديده و به هم ميپيوندند و يك قطره بزرگتر تشكيل ميدهند. اگر چند سنگ به هم نزديك شوند چه ميشود؟ ...
دانلود کنید |
|
|
|
کشتی شکسته
کشتیای در طوفان شکست و غرق شد. فقط دو مرد توانستند به سوي جزیره کوچک و بی آب و علفی شنا کنند و نجات یابند. دو نجات یافته دیدند هیچ نمیتوانند بکنند، با خود گفتند بهتر است از خدا کمک بخواهیم. بنابراین دست به دعا شدند و هر کدام به گوشه اي از جزیره رفتند...
دانلود کنید
|
|
|
|
یک پیام
يک توپ بسکتبال تو دست من تقريباً 19 دلار مي ارزه. يک توپ بسکتبال تو دست مايکل جوردن تقريباً 33 ميليون دلار مي ارزه. بستگي داره توپ تو دست کي باشه! ...
دانلود کنید |
|
|
|
آینه و شیشه
جوانی ، نزد انسانی وارسته رفت و از او اندرزي براي زندگي نيك خواست. مرد او را به كنار پنجره برد و پرسيد: پشت پنجره چه ميبيني؟ گفت: آدمهايي كه مي آيند و ميروند و گداي كوري كه در خيابان صدقه ميگيرد...
دانلود کنید |
|
|
|
در جستجوی خدا
مردي خواب عجيبي ديد. او در عالم رويا ديد كه نزد فرشتگان رفته و به كارهاي آنها نگاه ميكند. هنگام مردی با خود زمزمه کرد: خدایا با من حرف بزن! یه سار شروع به خواندن کرد... اما مرد نشنید! مرد فریاد برآورد خدایا با من حرف بزن ...
دانلود کنید |
|
|
|
فرشته ها
مردي خواب عجيبي ديد. او در عالم رويا ديد كه نزد فرشتگان رفته و به كارهاي آنها نگاه ميكند. هنگام ورود، دسته بزرگي از فرشتگان را ديد كه سخت مشغول كارند و تندتند نامه هايي را كه توسط پيك ها از زمين ميرسند، باز ميكنند و آنها را داخل جعبه هايي ميگذارند. مرد از فرشتهاي پرسيد: شما داريد چه كار مي كنيد؟ فرشته درحاليكه داشت نامهاي را باز ميكرد، جواب داد ...
دانلود کنید
|
|
|
|
«گل آفتابگردان رو به نور ميچرخد و آدمي رو به خدا. ما همه آفتابگردانيم. اگر آفتابگردان به خاک خيره شود و به تيرگي، ديگرآفتابگردان نيست. آفتابگردان، کاشف معدن صبح است و با سياهي نسبت ندارد.» اينها را گل آفتابگردان به من گفت و من...
|
|
|
|
|
|
|
|
|
Copyright ©
2009-2010 By
www.nSun.us
, All rights
reserved -
Hosted & Design
By
Hami Web Network
Powered By
DataLifeEngine
- SMS Box=
3000258800
-
SMS Plugin
Service By
www.SmsWay.ir
|
|