به نام خداوند بخشنده مهربان               بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏ ‏                In the Name of Allah, the Beneficent, the Merciful.                Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.                Im Namen des barmherzigen und gnädigen Gottes.                In nome di Allah , il Compassionevole, il Misericordioso.                Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani.                ¡En el nombre de Alá, el Compasivo, el Misericordioso!              

 
   Home Page | صفحه اول   Rss Link | فید خبرخوان   Contact Us | تماس با ما     امروز
کلیک کن
 
کوتاه نوشته های انسانی / هشت بهشت » هشت بهشت 100
  ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 576 بازديد ادامه مطلب »»
 

نمی‌توانم

در کلاس چهارم ابتدایی یک مدرسه، معلم از دانش آموزان خواسته بود که هر کس کارهایی را که نمی‌تواند انجام دهد روی کاغذ بنویسد.
من نمي‌توانم درست به توپ فوتبال لگد بزنم. ....

کوتاه نوشته های انسانی / هشت بهشت » هشت بهشت 99
  ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 510 بازديد ادامه مطلب »»
 

 لیلی

ليلي زير درخت انار نشست،
درخت انار عاشق شد، گل داد، سرخِ سرخ . . .
گل‌ها انار شدند، داغِ داغ ...

کوتاه نوشته های انسانی / هشت بهشت » هشت بهشت 98
  ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 343 بازديد ادامه مطلب »»
 

 قضاوت عجولانه

يک زن جوان در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود. چون هنوز چند ساعت به پروازش باقي مانده بود، تصميم گرفت براي گذراندن وقت کتابي بخرد. او يک بسته بيسکويت نيز خريد. روي يک صندلي دسته‌دار نشست و ...

کوتاه نوشته های انسانی / هشت بهشت » هشت بهشت 97
  ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 272 بازديد ادامه مطلب »»
 

 

بالت چطوره 

اینجا همه هر لحظه می‌پرسند: «حالت چطور است؟»
اما کسی یک‌بار از من نپرسید...

کوتاه نوشته های انسانی / هشت بهشت » هشت بهشت 96
  ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 358 بازديد ادامه مطلب »»
 

سوخته

روزی بازرگان موفقی از مسافرت بازگشت و متوجه شد خانه و مغازه اش در غياب او آتش گرفته و سرمايه و کالاهای گرانبهای او همه سوخته و خاکستر شده اند و خسارت هنگفتی به او وارد آمده است. فکر می کنید آن بازرگان چه کرد؟ ...

کوتاه نوشته های انسانی / هشت بهشت » هشت بهشت 95
  ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 364 بازديد ادامه مطلب »»
 

 درس زندگی از یک پل

هر پلی چيزی در گوشم زمزمه می‌کند! برخی پل‌ها معلوم نيست به کجا منتهی می‌شوند، اما نوری در انتهای آن پل پيداست. ياد زندگی‌ام می‌افتم ...

کوتاه نوشته های انسانی / هشت بهشت » هشت بهشت 94
  ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 250 بازديد ادامه مطلب »»
 

 بدرود تابستان

پشت خرمن های گندم
لای بازوهای بید
آفتابِ گرم کم کم رو نهفت
بر سر گیسوی گندمزارها...

کوتاه نوشته های انسانی / هشت بهشت » هشت بهشت 93
  ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 349 بازديد ادامه مطلب »»
 

ارزش یک انسان

یک سخنران معروف در جلسه‌ای یک اسکناس از جیبش بیرون آورد و پرسید: چه کسی مایل است این اسکناس را داشته باشد؟ دست همه حاضرین بالا رفت. سخنران گفت: بسیار خوب، من این اسکناس را به یکی از شما خواهم داد ولی قبل از آن می‌خواهم کاری بکنم...

کوتاه نوشته های انسانی / هشت بهشت » هشت بهشت 92
  ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 367 بازديد ادامه مطلب »»
 

داستان پیرمرد

پيرمردی تهيدست، زندگي را در نهايت فقر و تنگدستي مي‌گذراند و با سختي براي زن و فرزندانش قوت و غذایي ناچيز فراهم مي‌کرد.يک روز که به آسياب رفته بود، دهقان مقداري گندم در دامن لباسش ريخت و پيرمرد گوشه‌هاي آن را به هم گره زد و در همان حالي که به خانه بر مي‌گشت با پروردگار از مشکلات خود سخن مي‌گفت و براي گشايش آنها فرج مي‌طلبيد و تکرار مي‌کرد …

کوتاه نوشته های انسانی / هشت بهشت » هشت بهشت 91
  ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 318 بازديد ادامه مطلب »»
 

توقف اجباری

روزی مردی ثروتمند در اتومبيل جديد و گران قيمت خود با سرعت فراوان از خيابان كم رفت و آمدی می گذشت. ناگهان از بين دو اتومبيل پارك شده در كنار خيابان يك پسر بچه سنگی به سمت او پرتاب كرد و به اتومبيل او خورد ...

کوتاه نوشته های انسانی / هشت بهشت » هشت بهشت 90
  ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 330 بازديد ادامه مطلب »»
 

شیشه نگاه

زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسبا‌ب‌کشی کردند. روز بعد ضمن صرف صبحانه، زن متوجه شد که همسایه‌اش درحال آویزان کردن رخت‌های شسته است و گفت: لباسها چندان تمیز نیست. انگار نمی داند چطور لباس بشوید!...

کوتاه نوشته های انسانی / هشت بهشت » هشت بهشت 89
  ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 330 بازديد ادامه مطلب »»
 

عشق بلاعوض

پیرمردی صبح زود در حالیکه تند تند راه می رفت، از خانه خارج شد. در راه با اتومبیلی تصادف کرد و آسیب دید. عابران به سرعت او را به درمانگاه رساندند ...

کوتاه نوشته های انسانی / هشت بهشت » هشت بهشت 88
  ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 408 بازديد ادامه مطلب »»
 
سه بار در راه
مردی صبح زود بلند شد تا برای عبادت به محل همیشگی برود. لباس پوشید و راهی شد. اما در راه، زمین خورد و لباس‌هایش کثیف شد. بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. لباس‌هایش را عوض کرد و دوباره راهی شد. …
کوتاه نوشته های انسانی / هشت بهشت » هشت بهشت 87
  ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 319 بازديد ادامه مطلب »»
 
ممکن است
كشاورزي بود كه تنها يك اسب براي كشيدن گاوآهن داشت. روزي اسبش فرار كرد.
همسايه‌ها به او گفتند: چه بد اقبالي!
او پاسخ داد...
کوتاه نوشته های انسانی / هشت بهشت » هشت بهشت 86
  ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 357 بازديد ادامه مطلب »»
 

جایی که خدا می‌خواهد باشم

داستان مردی را که هرگز نمی‌شناختم شنیدم، حتماً خدا می‌خواست این داستان را بشنوم ...
او رئیس امنیت یک شرکت در برج‌های دوقلو بود. از حادثه برج‌ها می‌گفت؛ و این‌که چگونه بعضی افراد شرکت، جان سالم به‌در بردند ...

کوتاه نوشته های انسانی / هشت بهشت » هشت بهشت 85
  ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 523 بازديد ادامه مطلب »»
 

شکر
فردا تولد دوستمه. امروز رفته بودم بیرون تا براش یه هدیۀ کوچولو بگیرم. در طول هفته گذشته چند بار به بهونه‌های مختلف و لابه‌لای حرف‌هاش می‌خواست یه جوری بهم یادآوری کنه که تولّدشه. اولش خنده‌ام گرفت ...

کوتاه نوشته های انسانی / هشت بهشت » هشت بهشت 84
  ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 339 بازديد ادامه مطلب »»
 
بدون دلیل
یک روز سخت و پرکار، یک روز خسته کننده و غم انگیز، یک روز که از همه چیز و همه کس بیزار هستید؛
من شما را نمی شناسم، شما هم مرا نمی شناسید! اما این اصلاً اهمیتی ندارد، این پیام برای شماست...

کوتاه نوشته های انسانی / هشت بهشت » هشت بهشت 83
  ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 354 بازديد ادامه مطلب »»
 
ارزش زندگی
روزي پسر بچه اي در خيابان سكه اي 10 توماني پيدا كرد. او از پيدا كردن اين پول، آن هم بدون هيچ زحمتي، خيلي ذوق زده شد. اين تجربه باعث شد كه بقيه روزها هم با چشم هاي باز، سرش را به سمت پايين بگيرد. او در مدت زندگی ‍‌اش... 

کوتاه نوشته های انسانی / هشت بهشت » هشت بهشت 82
  ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 336 بازديد ادامه مطلب »»
 

 مداد 

پسرک از پدر بزرگ پرسید: "پدربزرگ درباره چه می‌نویسی؟"
پدر بزرگ گفت: "درباره تو پسرم. اما مهم‌تر از آن، مدادی است که با آن مینویسم. می‌خواهم وقتی بزرگ شدی تو هم مثل این مداد باشی...

 


 
 
n s u n
« انسان »
 
c a t e g o r y
« موضوعات »
بیش از 100 موضوع با محوریت انسان
 
r e g i s t e r a t i o n
« عضویت و اشتراک »
با لینک ثابت RSS سایت مطالب را در سایت و یا نرم افزار خود منتشر و شماهده کنید
به زودی

به مناسبت آغاز سال 1391 و شروع چهارمین سال فعالیت سایت سامانه عضویت پیامکی "انسان" افتتاح شد.
جهت دریافت رایگان پیام های کوتاه با موضوع انسان یک پیامک با متن انسان به شماره
3000258800 ارسال نموده و منتظر تائید عضویت خود در سامانه شوید.
شما نیز می توانید نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را به شماره مذکور پیامک کنید.

 
l a s t  p o s t
« آخرین مطالب »
 
v o t e
« نظرسنجی »

نظر شما در مورد محتوی سایت انسان چیست؟


 
c a n o n i c a l   t i m e
« اوقات شرعی »
 
c h a r i t y
« كمك هاي انسان دوستانه »»





برنامه جهانی مبارزه با گرسنگی

کمک به ایتام
 
 
t r a n s l a t e
« ترجمه »

 
c a l e n d a r
« تقویم شمسی »
<    «  دی 1403  »    >
شیدسچپج
 12
3456789
10111213141516
17181920212223
24252627282930
 
 
l i n k  b o x
« پیوند به بیرون »

براي تبادل لينك با ما آدرس سايت را با نام "انسان" در وبسايت يا وبلاگ خود اضافه كرده و سپس از قسمت تماس با ما لينك خود را ارسال نمائيد
آدرس های ورودی به سایت:
www.Nsun.us
www.N-Sun.ir
www.Nsun.tk
nsun.ely.ir

 
 

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو بیاره Copyright © 2009-2010 By www.nSun.us , All rights reserved -  Hosted & Design By Hami Web Network
Powered By DataLifeEngine - SMS Box= 3000258800  -   SMS Plugin Service By www.SmsWay.ir