صورت انسان
صورت انسان مس و معنی انسان زرست
این مس اگر زر شود ازدو جهان بر ترست
هر که درو عشق نیست کفر درو مضمرست
در ره اطوار صنع راهرو و رهبرست
از رشحات یمی این سخنم زوترست
تا به عیان آورم آنچه بغیب اندرست
جنت به قالب کنم گوئی که اینمحشراست
نیست مکرر ستخیز ورنه چه شور و شرست
شرح صدورست این از همه بالاترست
حامله بار افکند مرضعه کور و کرست
نزد من آو ببین کز دل و جان خوشتر است
صورت انسان دگر معنی آن دیگر است
مس چه بودلحم وپوست زرچه بودعشق دوست
عشق بود روح دین چشم و چراغ یقین
عشق رساند ترا تا به جناب خدا
سوی من آئی دمی بر تو ببارم نمی
کاش ترا جای آن باشد و گنجای آن
ظرف تو از حرف عشق جام لبا لب کنم
مست شوی کف زنان شور بر آری که این
شور نشور است این بعث قبور است این
این اثر طاعت است زلزلة ساعت است
بر تو عذابست این زانکه همین صورتی
فيض بهل صوت و حرف بحر مپیما بحرف
غرقة این بحر را دم نزدن بهتر است
منبع : دیوان اشعار ملاّ محسن فیض کاشانی