نگاه انسانى امام صادق ( علیه السلام )
در واقع نگرش انسانى امام صادق(علیهالسلام) از نگرش اسلام به انسانیّت در ساختها و مفاهیم گوناگون آن مایه مىگیرد. براى آن كه از شدت عشق امام به انسانیت و ارج نهادن به حقوق آن كس صخرههاى سترگ در برابر آن سر فرود مىآورند و ستارگان و درختان در برابرش به سجده مىافتند، پرده برداریم. چند نمونه كوچك از این موارد را ذكر مىكنیم :
1- امام به خدمتکار خویش، "مُصادف"، هزار دینار داد و به او گفت: آماده شو تا براى كارى تجارى به مصر روى، زیرا تعداد خانواده من زیاد است. مصادف، وسایل سفر را فراهم آورد و با بازرگانان به مصر رفت. چون نزدیك شهر رسید، كاروانى تجارى در بیرون شهر به استقبال آنان آمده ایشان از آن كاروان در باره وضعیّت كالایى كه با خود آورده بودند سؤال كردند كه آیا در مصر چنین كالایى هست یا نه؟ كاروانیان پاسخ دادند: چنین كالایى در مصر نیست. آنگاه سوگند خوردند و قرارداد بستند كه از هر دینار یك دینار سود بگیرند(یعنى سود را مضاعف قرار دهند. ) آنان بعد از فروش اجناس، پول خود را گرفتند و به مدینه برگشتند.مصادف نزد امام صادق(علیهالسلام) رفت. دو كیسه در دست داشت كه در هر كیسه یك هزار دینار بود. او عرض كرد: فدایت شوم این كیسه سرمایه و این یكى سود است. امام پرسید: این سود، بسیار است مگر شما با این كالا چه كردید؟ مصادف داستان تجارت خود را براى امام گفت: آن حضرت با شنیدن حرفهاى مصادف فرمود: "سبحان الله! آیا بر قومى از مسلمانان سوگند یاد كردهاید كه كالاى خود را به آنان نمىفروشید مگر آنكه در ازاى هر دینار، یك دینار سود بگیرید؟!" آنگاه یكى از دو كیسه را برداشت و فرمود: "این سرمایه من است و ما نیازى به سود نداریم." سپس فرمود: "اى مصادف! چكاچك شمشیرها آسانتر از یافتن روزى حلال است."( 1)
2- امام صادق(علیهالسلام) دوستى داشت كه هیچگاه از او جدا نمىشد. روزى او بر غلامش خشم گرفت و زبان به ناسزا گشود و گفت: كجایى اى پسر زنِ زناكار!! وقتی ابوعبدالله این سخن شنید، دستش را بالا آورد و به پیشانىاش زد و گفت: سبحان الله! آیا به مادرش تهمت مىزنى؟! من تو را خوددار و پرهیزكار مىدیدم. مرد گفت: فدایت شوم مادر این غلام كنیزى مشرك است. حضرت پاسخ داد: آیا نمىدانى كه هر امّتى را ازدواجی است؟
3- امام همراه با برخى از یارانش جنازهاى را تشییع مىكردند. دوال نعل آن حضرت پاره شده بود. در این هنگام مردى دوال نعل خود را در آورد تا به امام بدهد، اما آن حضرت فرمود: آن را براى خودت نگاهدار كه صاحب مصیبت به شكیبایى بر آن سزاوارتر است.
4- یكى از اصحاب آن حضرت نقل كرده است: مردم مدینه دچار گرانى و قحطى شدند آنچنان كه حتى توانگران گندم را با جو مىآمیختند و مىخوردند. ابوعبدالله(علیهالسلام) نیز طعامى خوب داشت كه برایش كافى بود و اول سال آن را تهیه كرده بود. آن حضرت به یكى از غلامانش فرمود: براى ما جو بخر و با این طعام بیامیز یا آن را بفروش. زیرا ما خوش نداریم كه خود غذاى گوارا بخوریم و مردم غذاى ناگوار!!
5- یكى دیگر از یاران امام نقل كرده است كه بر ابوعبدالله كه در باغ خود بود، وارد شدم. او در حالى كه پیراهنى بر تن داشت، بیلى به دست گرفته بود و مشغول كار بود و مىفرمود: من در برخى از قسمتهاى زمینم كار مىكنم با آن كه كسانى را دارم كه این كارها را انجام دهند. این براى آن است كه خداوند بداند من در پى روزى حلال هستم.
پینوشت:
1- الامام الصادق، علّامه مظفّر، ج1، ص267.
برگرفته از کتاب هدایتگران راه نور، زندگانى امام جعفر صادق(علیهالسلام)، نوشته آیة الله حاج سید محمد تقى مدرسى، ترجمه محمدصادق شریعت .
منبع : گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی . http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=104608 |