Deprecated: Array and string offset access syntax with curly braces is deprecated in /home/nsun/public_html/old/engine/classes/templates.class.php on line 239 انسان در آثار شعرای قرن 14 - انسان http://old.n-sun.ir/ fa انسان در آثار شعرای قرن 14 - انسان http://old.n-sun.ir/yandexlogo.png http://old.n-sun.ir/yandexsquarelogo.png DataLife Engine کوچ بنفشه‌ها http://old.n-sun.ir/shoara-14/shafie/3356-کوچ-بنفشه‌ها.html کوچ بنفشه‌ها  در روزهای آخر اسفند  کوچ بنفشه‌های مهاجر  زیباست.  در نیمروز روشن اسفند  وقتی بنفشه‌ها را از سایه‌های ... شفیعی کدکنی Sun, 08 Mar 2015 09:00:59 +0330     کوچ بنفشه‌ها   در روزهای آخر اسفند   کوچ بنفشه‌های مهاجر   زیباست.   در نیمروز روشن اسفند   وقتی بنفشه‌ها را از سایه‌های سرد   در اطلس شمیم بهاران‌   با خاک و ریشه‌   ‌ میهن سیارشان ‌   در جعبه‌های کوچک چوبی‌   در گوشه ی خیابان می‌آورند:   جوی هزار زمزمه در من‌   می جوشد:   ای کاش...   ای کاشآدمی وطنش را   مثل بنفشه ها   (درجعبه‌های خاک)   یک روز می‌توانست‌   همراه خویشتن ببرد هر کجا که خواست.   در روشنای باران در آفتاب پاک.   منبع : مجموعه اشعار  دکتر شفیعی کدکنی دریافت فایل تصویری : فرهاد - کوچ بنفشه ها گرگ درون http://old.n-sun.ir/shoara-14/moshiry/3338-گرگ-درون.html گرگ درون گفت دانایی که گرگی خیره سر هست پنهان در نهاد هر بشر لاجرم جاری است پیکاری سترگ روز و شب مابین این انسان و گرگ زور بازو چاره ی این گرگ نیست صاحب اندیشه داند چاره ... فریدون مشیری Thu, 13 Nov 2014 21:52:45 +0330     گرگ درون گفت دانایی که گرگی خیره سر  هست پنهان در نهاد هر بشر لاجرم جاری است پیکاری سترگ روز و شب مابین این انسان و گرگ زور بازو چاره ی این گرگ نیست صاحب اندیشه داند چاره چیست ای بسا انسان رنجور پریش سخت پیچیده گلوی گرگ خویش وی بسا زور آفرین مرد دلیر هست در چنگال گرگ خود اسیر هر که گرگش را دراندازد به خاک رفته رفته می شود انسان پاک وانکه از گرگش خورد هردم شکست گرچه انسان مینماید گرگ هست وانکه با گرگش مدارا می کند خلق و خوی گرگ پیدا می کند در جوانی جان گرگت را بگیر وای اگر این گرگ گردد با تو پیر روز پیری گر تو باشی همچو شیر ناتوانی در مصاف گرگ پیر مردمان گر یکدگر را می درند گرگ هاشان رهنما و رهبرند اینکه انسان هست اینسان دردمند گرگها فرمانروایی می کنند وان ستمکاران که با هم محرمند گرگهاشان آشنایان همند گرگها همراه و انسان ها غریب با که باید گفت این حال عجیب؟ منبع : مجموعه اشعار فريدون مشيريدریافت فایل تصویری ارزش انسان http://old.n-sun.ir/shoara-14/mosadegh/3316-دشت‌ها.html ارزش انسان دشت‌ها آلوده است در لجن‌زار گل لاله نخواهد رویید . در هوای عفن آواز پرستو به چه كارت آید ؟ فكر نان باید كرد و هوایی كه در آن نفسی تازه كنیم گل گندم خوب است گل خوبی زیبا... حمید مصدق Sun, 24 Aug 2014 18:45:31 +0430     ارزش انسان   دشت‌ها آلوده است   در لجن‌زار گل لاله نخواهد رویید .   در هوای عفن آواز پرستو به چه كارت آید ؟   فكر نان باید كرد   و هوایی كه در آن نفسی تازه كنیم   گل گندم خوب است   گل خوبی زیباست   ای دریغا كه همه مزرعه‌ی دل‌ها را   علف هرزه‌ی كین پوشانده است!   هیچ كس فكر نكرد كه در آبادی ویران شده، دیگر نان نیست!   وهمه مردم شهر، بانگ برداشته اند كه چرا سیمان نیست !؟   و كسی فكر نكرد كه چرا ایمان نیست !   و زمانی شده‌است كه به غیر از انسان، هیچ چیز ارزان نیست   هیچ چیز ارزان نیست !   منبع : مجموعه اشعار حمید مصدق انسان غافل http://old.n-sun.ir/shoara-14/abdollahi/3291-انسان-غافل.html انسان غافل اگه یک روز برسه زمین به جام آسمون. اگه یک روز برسه محشر و ای دنیا تموم. اگه یکدفه بکنت خدا ای دنیا زیر و رو. اگه هم جدا ندنتن زن از مرد و شو ا روز. انسان غافلن والله که انسانغافلن انسان غافلن والله که انسانغافلن ناصر عبدالهی Sat, 10 May 2014 23:02:22 +0430 انسان غافل اگه یک روز برسه زمین به جام آسمون. اگه یک روز برسه محشر و ای دنیا تموم. اگه یکدفه بکنت خدا ای دنیا زیر و رو. اگه هم جدا ندنتن زن از مرد و شو ا روز. انسان غافلن والله که انسانغافلن انسان غافلن والله که انسانغافلن   اگه یک روز برسه زمین به جام آسمون. اگه یک روز برسه محشر و ای دنیا تموم. اگه یکدفه بکنت خدا ای دنیا زیر و رو. اگه هم جدا ندنتن زن از مرد و شو ا روز. انسان غافلن والله که انسانغافلن انسان غافلن والله که انسانغافلن   آدمی لحظه به لحظه به طرف مرده اریت. راهی بی همن چه بهته که وا یک خنده بریت. دل وا ای ثروت و ای دنیای فانی خو نبنت. دلخو یک لحظه وا او خالق عادل خو ببنت. انسان غافلن والله که انسانغافلن انسان غافلن والله که انسانغافلن   آدمی که همه ی عمر فقط بی خو اگینت روی گنبد گناهوش با غرور و کبر انینت آدمی که از یه چک خونن و آبن چه اگیت؟ وقتی هم مرد ابو خوراک صد کرم چه اگیت؟ آدمی که از یه چک خونن و آبن چه اگیت؟ وقتی هم مرد ابو خوراک صد کرم چه اگیت؟ انسان غافلن والله که انسانغافلن انسان غافلن والله که انسانغافلن   آدمی به پول انازت یا به قامت یا به زور؟ پول که بادن قامتم اشکینت و پیر ابوت و کور یه روزی هم مرگ اتات و روح اریت از قامتش زیر خروار فراموشی اکردن بی تنش انسان غافلن والله که انسانغافلن انسان غافلن والله که انسانغافلن   آدمی وقتی افهمت که دگه دیرن براش حالا او رو اسب تسخیرنو خشخاشن هواش جون اکنت تا عمر ادیت به خاطر مال و منال. عاقبت هم نادونه که امونت یا که زوال. انسان غافلن والله که انسانغافلن انسان غافلن والله که انسانغافلن ترانه سرا ، آهنگساز و خواننده : ناصرعبداللهی منبع : دهکده دانلود دریافت فایل صوتی بی تو http://old.n-sun.ir/shoara-14/erfanpoor/3269-بی-تو.html بی تو...   ای بی تو زمانه سرد و سنگین در من!  ای حسرت روزهای شیرین در من! بی مهری انسان معاصر در توست  تنهایی انسان نخستین در من! میلاد عرفان پور Tue, 18 Mar 2014 15:03:36 +0330   بی تو...   ای بی تو زمانه سرد و سنگین در من!  ای حسرت روزهای شیرین در من! بی مهری انسانمعاصر در توست  تنهایی انسان نخستین در من! رباعی انار  تـا آدمیان به خویش می پردازند   خود را به سراب قدرتی می بازند   خون شد جگر انار وقتی که شنید   از شاخه ی او چوب فلک می سازند! از مجموعه رباعیات میلاد عرفان پور منبع  : عرفان پور بلگفا هفتاد سال عبادت http://old.n-sun.ir/shoara-14/yadollahi/3233-هفتاد-سال-عبادت.html هفتاد سال عبادت می‌شه خدا رو حس کرد، تو لحظه‌های ساده تو اضطرابِ عشق ‌و ، گناهِ بی‌اراده بی عشق عمرِ آدم ، بی اعتقاد میره هفتاد سال عبادت، یک شب به باد میره وقتی که عشق آخر، تصمیمش ‌و بگیره کاری نداره زوده ، یا حتی خیلی... افشین یداللهی Wed, 08 Jan 2014 15:18:16 +0330 هفتاد سال عبادت می‌شه خدا رو حس کرد، تو لحظه‌های ساده تو اضطرابِ عشق ‌و ، گناهِ بی‌اراده بی عشق عمرِ آدم ، بی اعتقاد میره هفتاد سال عبادت، یک شب به باد میره وقتی که عشق آخر، تصمیمش ‌و بگیره کاری نداره زوده ، یا حتی خیلی دیره ترسیده بودم از عشق ، عاشق‌تر از همیشه هر چی محال میشد، با عشق داره میشه انگار داره میشه عاشق نباشه آدم ، حتی خدا غریبه‌س از لحظه‌های حوا ، حوا می‌مونه و بس نترس اگه دلِ تو ، از خوابِ کهنه پاشه شاید خدا قصّتو، از نو نوشته باشه وقتی که عشق آخر، تصمیمشو بگیره کاری نداره زوده ، یا حتی خیلی دیره ترسیده بودم از عشق، عاشق‌تر از همیشه هر چی محال میشد، با عشق داره میشه انگار داره میشه منبع : آوا . شهر مجازی آهنگ مرتبط عنوان: میوه ی ممنوعه (تیتراژ پایانی سریال میوه ی ممنوعه)  خواننده: احسان خواجه امیری  ترانه سرا: افشین یداللهی دریافت فایل غزل انسان http://old.n-sun.ir/shoara-14/ismaili/3199-غزل-انسان.html غزل انسان در اين‌ زمانه‌ كه‌ عصر هبوط‌ انسان‌ است‌ دوباره‌ خاطر آيينه‌ها پريشان‌ است‌. نمي‌وزد به‌ زمين‌ بوي‌ آدمي زادي‌ به‌ روي‌ ذهن‌ زمين‌، ردِ پايِ شيطان‌ است‌. زمين‌ ز بوي‌ خوش‌ صاحب‌ زمان‌ خالي‌ است‌ به‌ شرق‌ و غرب‌ جهان‌، ديو و دد سليمان‌ `... رضا اسماعیلی Tue, 19 Nov 2013 07:04:32 +0330 غزل انسان در اين‌ زمانه‌ كه‌ عصر هبوط‌ انسان‌ است‌ دوباره‌ خاطر آيينه‌ها پريشان‌ است‌. نمي‌وزد به‌ زمين‌ بوي‌ آدمي زادي‌ به‌ روي‌ ذهن‌ زمين‌، ردِ پايِ شيطان‌ است‌. زمين‌ ز بوي‌ خوش‌ صاحب‌ زمان‌ خالي‌ است‌ به‌ شرق‌ و غرب‌ جهان‌، ديو و دد سليمان‌ است‌. نمي‌رسد به‌ خدا دست‌ خستة‌ انسان‌ چراكه‌ جام‌ وجودش‌، تهي‌ ز ايمان‌ است‌. شكسته‌ قامت‌ سبز غرور انساني‌ بشر ـ قسم‌ به‌ حقيقت‌ ـ شكستة‌ نان‌ است‌. دوباره‌ قصة‌ هابيل‌ و فتنه‌ قابيل‌ و يك‌ فرشته‌ كه‌ در آسمان‌ هراسان‌ است‌. دوباره‌ وسوسة‌ سيب‌ و عشوة‌ حوا ببين‌ چگونه‌ قدمهاي‌ نفْس‌ لرزان‌ است‌! از آن‌ گناه‌ نخستين‌، بيا كه‌ برگرديم‌ كه‌ دوست‌، بنده‌نواز و كريم‌ و رحمان‌ است‌. شب‌ است‌ و حافظ‌ شيراز و ذكر خير عشق‌ و قلب‌ عاشق‌ من‌، باز هم‌ غزلخوان‌ است‌. كجاست‌ مثنوي‌ و شبچراغ‌ و مولانا ؟ دلم‌ گرفته‌ و در جست‌وجوي‌ انسان‌ است‌. از مجموعه اشعار  رضا اسماعیلی منبع : سایت شرکت سوره مهر                                       در کرب و بلا، اسیر ... http://old.n-sun.ir/shoara-14/ismaili/3178--.html در کرب و بلا، اسیر بودن زیباست در کرب و بلا، اسیر بودن زیباست هم بستر تیغ و تیر بودن، زیباست مانند شغال زنده ماندن، زشت است در محضر مرگ، شیر بودن زیباست در غربت کربلا، اسیری عشق است در مسلخ عشق، سر به زیری، عشق ... رضا اسماعیلی Sun, 03 Nov 2013 00:00:00 +0330 در کرب و بلا، اسیر بودن زیباست در کرب و بلا، اسیر بودن زیباست هم بستر تیغ و تیر بودن، زیباست مانند شغال زنده ماندن، زشت است در محضر مرگ، شیر بودن زیباست *** در غربت کربلا، اسیری عشق است در مسلخ عشق، سر به زیری، عشق است در حضرت مرگ، سرخ رو رقصیدن وقتی که ز مرگ ناگریزی، عشق است *** ای مرثیه‌خوان ! شبیه زینب، آری یک خطبه بخوان، به لهجۀ بیداری آتش تو بزن به خرمن خون‌خواران گر هم چو حسین، از ستم بیزاری *** ای مرثیه‌خوان ! چرا دگرگون گفتن؟ از کرب‌ و بلا، حدیث وارون گفتن؟ از زینب قهرمان بیاموز ای مرد! از کرب‌ و بلا، چگونه و چون گفتن *** با کرب و بلا، سراب می‌بافی تو یک پرسش بی‌جواب می‌بافی تو مفهوم حسین را نمی‌فهمی، حیف با خون حسین، آب می‌بافتی تو! *** ای مرثیه‌خوان! بگو که عباس کجاست؟ فرمانده عشق، روح احساس کجاست؟ این مرد درون روضه یک بیگانه‌ست عباس کجاست؟ ایها‌الناس کجاست؟! *** ای مرثیه‌خوان ! دوباره مستی؟ توبه مشغول به کار بت‌پرستی؟ توبه مولاست، و «لا اله الا الهش» اما تو حسین می‌پرستی ! توبه *** ای دلشدگان ! حسین «عبدالله» است گوینده «لا اله الا الله» است هر کس که حدیث دیگری می‌گوید سوگند به نور، مشرک و گمراه است *** ای شاعر اهل بیت ! سلمان باشیم مانند حسین، ما مسلمان باشیم مولا سگ آستان نمی‌خواهد مرد او کرده قیام ، تا که انسان باشیم *** ای مرثیه‌خوان ! بیا مکرم باشیم در بندگی خدا، مصمم باشیم اسلام، غلام و سگ نمی‌خواهد مرد! دین آمده است، تا که «آدم» باشیم *** ظلم ا‌ست، مگو تشنه آب است این مرد از فرط عطش، به پیچ و تاب است این مرد این غیرت سرخ، وارث دریاهاست پیغمبر آب و آفتاب‌ست این مرد *** با خولی نفس، تا که پیمان داریم همواره چو شمر، میل طغیان داریم لعنت به یزید می‌فرستیم، اما صد کوفه یزید، زیر فرمان داریم! *** تا شیعۀ جهل و مصلحت اندیشیم در سجده، به سیب و سکه می‌اندیشیم گر نفس یزید «ری» ببخشد ما را از خولی و شمر و ابن‌ملجم  پیشیم از مجموعه اشعار  رضا اسماعیلی منبع : سایت رئوف من عاشق چشمت شدم http://old.n-sun.ir/shoara-14/yadollahi/3161--.html من عاشق چشمت شدم  وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها می کشید وقتی عطش طعم تو را با اشک هایم می چشید من عاشق چشمت شدم  نه عقل بود و نه ... افشین یداللهی Fri, 18 Oct 2013 17:38:00 +0330    من عاشق چشمت شدم  وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها می کشید وقتی عطش طعم تو را با اشک هایم می چشید من عاشق چشمت شدم  نه عقل بود و نه دلی چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی منبع : سایت تبیان زندگینامه افشین یداللهی دکتر افشین یداللهی متولد دی ماه 1347 در اصفهان و بزرگ شده تهران است . در رشته ی روانشناسی تحصیل کرده و هم اکنون روان پزشک می باشد . از سال 74 شروع به ترانه سرایی کرده و کار اولش سال 76 که در مورد شخصیت امام حسین(ع) است در ارکستر سازمان صدا و سیما و با آهنگسازی فواد حجازی و خوانندگی خشایار اعتمادی اجرا می شود ، کار دومش شعر از فارس تا خزر با آهنگ سازی شادمهر عقیلی و خوانندگی خشایار اعتمادی اجرا شد . ایشان هم اکنون در خانه ی ترانه ی تهران با همکاری چند تن از ترانه سرایان مشهور کشور در حال همکاری هستند و مسئولیت دبیری و مجری جلسه را نیز دارا می باشند . افشین یداللهی برای بسیاری از سریال های تلویزیونی ترانه سروده است که می توان به سریال میوه ممنوعه اشاره کرد که 4 ترانه از ایشان در این سریال توسط احسان خواجه امیری خوانده شد . منبع : وبلاگ مرفه    من عاشق چشمت شدم  ترانه سرا : افشین یداللهی آهنگساز  و تنظیم کننده : فردین خلعتبری خواننده : علیرضا قربانی دریافت فایل صوتی مکتب طبیعت http://old.n-sun.ir/shoara-14/shahril/3114--.html به مناسبت 27 شهریور روز شعر و ادب فارسی و روز بزرگداشت استاد سید محمد حسین شهریار مکتب طبیعت فریب رهزن دیو و پری تو چون نخوری که راه آدم و حوا زده است دیو و پری به پرده داری شب بود عیب ما پنهان ولی سپیده دمان میرسد پرده ... محمد حسین شهریار Thu, 05 Sep 2013 18:16:16 +0430 به مناسبت 27 شهریور روز شعر و ادب فارسی و روز بزرگداشت استاد سید محمد حسین شهریار مکتب طبیعت فریب رهزن دیو و پری تو چون نخوری که راه آدم و حوا زده است دیو و پری به پرده داری شب بود عیب ما پنهان ولی سپیده دمان میرسد پرده دری سرود جنگل و دریاچه سنفونیهایی است برون ز دایره درک و رانش بشری به باغ چهچه سحر بلبلان سحر به کوه قهقه شوق کبکهای دری زمینه ایست سکوت از برای صوت و صدا ولی سکوت طبیعت ز بان لال و کری از آن زمان که دلم در به در ترا جوید حبیب من چه دلی داده ام به در به دری سرشک و دیده جمال تو می نمایندم یکی به آینه سازی دگر به شیشه گری به تیر عشق تو تا سینه ها سپر نشود چه عمرها که به بیهوده می شود سپری پناه سایه آزادگی است بر سر سرو که جور اره نبیند به جرم بی ثمری تو شهریار به دنبال خواجه رو تنها که این مجامله هم برنیامد از دگری منبع :شهریار » گزیدهٔ غزلیات