گرگ درون

گفت دانایی که گرگی خیره سر

هست پنهان در نهاد هر بشر

لاجرم جاری است پیکاری سترگ

روز و شب مابین این انسان و گرگ

زور بازو چاره ی این گرگ نیست

صاحب اندیشه داند چاره ...

همدردی و درخواست کمک به مسلمانان میانمار  ( برمه )

ما ، همان جمع پراكنده

موج، مي آمد، چون كوه و به ساحل مي خورد !

از دل تيره امواج بلند .....

نهاد هر بشر

گفت دانايي که: گرگي خيره سر،
هست پنهان در نهاد هر بشر!...

هر که گرگش را در اندازد به خاک
رفته رفته مي شود انسان ....

فریاد های سوخته
من با کدام دل به تماشا نشسته ام
آسوده
مرگ آب و هوا....

يك گل بهار نيست  

                  
يك گل بهار نيست،
صد گل بهار نيست،
حتي هزار باغِ پُر از گل، بهار نيست،
وقتي پرنده ها...

پشت اين در

صحن دكان غرق در خون بود و دكاندار، پي در پي

از در تنگ قفس

چنگ خون آلوده ي خود را...

در هاله شرم

ساحل خاموش، در بهت مه آلود سحرگاهان

چشم وا مي كرد و - شايد -

جاي پاها را، نخستين...

سپیدار

این سپیدار کهن سالی که هیچ از قیل و قال ما نمی آسود
این حیاط مدرسه
 این کبوترهای معصومی که....

مرگ انسانيت

از همان روزي که دست حضرت قابيل
گشت آلوده به خون حضرت هابيل
از همان روزي که ......

 همدردی و درخواست کمک به سیل زدگان پاکستان

 ( تصاویر در ادامه مطب )

ما، همان جمع پراكنده ...

 با ياد نيما، سراينده « اي آدم ها »

***

موج، مي آمد، چون كوه و به ساحل مي خورد !

از دل تيره....

پشت اين در

صحن دكان غرق در خون بود و دكاندار، پي در پي

از در تنگ قفس

چنگ خون....